دوقلوهای من

بخدا سپردمتون.

من این خواسته ام رو به الوهیت درونم می سپارم و خود رها بسر میبرم. من آزاد و رها از خداوند حاملگی درستی می خواهم وبرای این حاملگی درست از خدا سپاسگذارم و هم اکنون حاملگی درست من عینیت می یابد.
26 ارديبهشت 1390

امروز روز دوم سیکل

من امروز میخوام شروع امپولای فوستمین رو داشته باشم. ساعت حدود 6 بعد از ظهر.سه تاامپول هست که باید دور ناف وبازوها تزریق بشه.بمدت پنج روز. ترجیح میدم دور ناف باشه آخه بازوها رو واسه دکا میخوام که صبح تزریق میشه. امروز رفتم پیاده روی و من از اینکه مقدار تحرکم بخاطر تزریق داروها کم میشه نگرانم. تمام بدنم میگیره و دردناک میشه باید یه سری حرکات پیدا کنم که بتونم در جا انجامشون بدم. دوستان ممنونم از امیدهایی که بمن میدین پیامهای شمامنو قدرت به جلو رفتن میده. ...
25 ارديبهشت 1390

اولین تزریق دور ناف

تا حالای عمرم دور نافم تزریق نکرده بودم. دیروز بابایی سه تا رو با سرنگهای انسولین اماده کرد .البته خودمم کمکش کردم. بعد دراز کشیدم و یکی پشت دیگری تا سه تا تزریق شد . دردش کم بود. 12 تزریق دیگه حداقل تا روز نهم که برم پیش دکتر باید دور نافم بزنم. تو دومین آمپول غش غش می خندیدم خنده عصبی بود نمیدونم ولی خلاصه خنده ام گرفته بود. خداوندا بنام عیسی مسیح  تو را میخوانم واز تو ممنون که دوقلوهایم را سالم وصالح تحویل من میدی. ...
25 ارديبهشت 1390

روزگار من

من صحیح و  سالم روی ابرها به تحصیل ادامه میدادم و اصلا هم اطلاعی نداشتم که پریود نامنظم مشکل بزرگیه. ازدواج کردم و یه یک سالی قرص خوردم وبعد که دیدم که حامله نمیشم به اصرار خواهرم به دکترتوکلی زاده مراجعه کردم وبعدهیستروسالپنژوگرافی بلافاصله حامله شدم . در طی حاملگی کسی نبود که بمن بگه که چه داروهای تقویتی باید بخورم واصلا به تغذیه ام نرسیدم وبعد هم دچارکم خونی فقر آهن شده که همین منجر به خونریزی شدید بین جدار رحم و جدارمثانه و .. در جریان سزارین شد.شبانه به یک شهرستان با امکانات بیشتراعزام شدم و چند واحد خون گرفتم وبعد هم در سال 84 دوباره حامله شدم ولی توی لوله راستم و شد خارج رحمی وباز عمل جراحی و چسبندگی بیشتر... ...
25 ارديبهشت 1390

بزارفکر کنم ببینم چند تا امپول زدم تا حالا؟

خوب اول دکا بعد فوستومین و در روزهای بعدی هم گونال اف میزنم . تا امروز صبح ٢٩ امپول زدم و چهارشنبه قراره برم مشهد که دکتر منو ویزیت کنه. سونو وبعد ادامه داروها و خلاصه باید یه سوئیت هم بگیرم که امکان پخت وپز وجود داشته باشه .مامانم با من میاد و بهم کمک میکنه. آمپولای دور ناف دور تا دور ناف رو نقطه نقطه قرمز کردند که خنده ات میگیره. ولی دکای صبح روی بازو دردناکه. روزای زوج روی دست راست وروزای فرد روی دست چپ و به جمعه که رسید باز گردش دستا عوض میشه. امروز به مریم خانم زنگ زدم و قرار شد که روز در میون بیاد کارا رو بکنه که کم کم بتونه هر روز بیاد خونه ما که وقتی بچه ها اومدند بچه ها رو هم نگه داره. فاطمه خانم عقل درست حسابی نداره و پشت ...
25 ارديبهشت 1390

فال اولین روز سیکلم

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی       دل زتنهایی بجان امد خدا را همدمی . . غم وغصه داری ولی مطمئن باش که دوران ان پایان یافت وگاه شادی و وجد وسرور رسیده است.
20 ارديبهشت 1390

شروع سیکل جدید من

دوستانی که می پرسند من دوقلو دارم یا میخوان بیان باید بگم من دارم برای دوقلو دار شدن جریان طبیعی IVF رو دنبال میکنم.  وخوشحال میشم که شمابهم امید بدین. همتونو میبوسم. امروز صبح شروع سیکلی شدکه من بایدبه میزان آمپولام اضافه کنم و کم کم برم برای تخمک کشی و انتقال وبعد دو هفته صبر کنم ببینم نی نی ها تو دلم جا خوش کردند؟ من خدا رو دارم پس مشکلی ندارم و هر چه بخواد اتفاق بیفته در وقت مبارک خودش میافته مهم اینه که من در نهایت لذت بردن از  لحظه حال تمامی تلاشهایم رو و هر انچه که از دستم برمیاد رو انجام بدم. از فردا دو تا آمپول دیگه هم بعد از ظهرها اضافه میشه تا حالا فکر کنم ده تا آمپول صبح ها زدم و با تمام وجود از اینکه ...
20 ارديبهشت 1390

با «فترضی» هیچ عاصی در مقام غم نبود

                                       بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم       وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى و به زودى پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد كرد كه خشنود شوى! (کتاب آسمانی قرآن-نشانه ۵ سوره ضحی) ...
15 ارديبهشت 1390

یک بسته تموم شد.

بسته های دکا  ٧ تایی هست وامروزهفتمین روتزریق کردم. پنجمین تزریق یه تابلوی لئوناردو داوینچی روی بازوی چپم انداخته اول سفیدبود بعد صورتی وحالا زرشکی شده تا کم کم سبز و ابی بشه و بعدش زرد و کم کم ناپدید بشه. خدایا ممنونم که بمن توان میدی تا در این راه برم.احساس میکنم خیلی خسته ام وتوان کمی دارم ولی بیاد خدا میافتم که میدونم منو بیاد داره ومراقبم هست. خدایا سپاس همه نعمت هایی که بمن دادی. امروز یه جمله از کتاب انتونی رابینز خوندم که میگفت فکر کنیدهمین الان اون چیزی هستیدکه میخواین ومن ازاینکه الان تو دل من قرار گرفتین و من میتونم با تمام وجودازتون مراقبت کنم وشادی بی نهایتی سراسر وجودمرا گرفته بسیار خوشحالم.خیلی احساس خوبیه.خدایا ...
15 ارديبهشت 1390

5 روز بتو نزدیکتر شدم.

امروز  پنجمین روزیه که آمپپولامو زدم و منتظرم. کمی درد داره و لی من تحمل میکنم. داریم بهم من و دوقلوها نزدیکتر میشیم.دیشب یه مهمونی تولد بودیم و چند نفر با بچه های کوچچولوشون اومده بودند و من خیلی خوشحال بودم که خدا یا تو هم داری بهمین زودی اینا رو بمن میدی. خلاصه وقتی احساس میکنم میخوام وجودشونو تو رحمم احساس کنم خیلی حس هیجان آمیزی بمن دست میده. خدایا امیدم بتوست امیدواری مرا حفظ کن. سپاس خدای را برای دوقلوهای عالی و نیکویم. بابایی تون الان زنگ زد و حال منو پرسید و این بمن انرژی زیادی میده واونم خیلی خوشحاله که شما دارین میان. دوستم داره ٢٠ میره کربلا و سوریه وقتی بهش گفتم برام دعا کن گفت فقط واسه حامله شدنت دعا میکن...
13 ارديبهشت 1390